×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

http:g---m.gohardasht.com

گمشده

هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟
هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند هست
و خدا کسی که احساسش کند نداشت
عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران که آن را بفهمد
و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد
و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور
اما کسی
نداشت
و خدا آفریدگار بود
و چگونه می توانست نیافریند
زمین را گسترد
و آسمان ها را بر کشید
کوهها برخواستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند
و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت
و باران ها و بارانها و بارانها
گیاهان رو ییدند و درختان سر به هم دادند
و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگلهای خرم سر برداشتند
حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند
و ماهیان خرد سینه دریاها را پر کردند
و قرن ها گذشت و می گذشت
و درختان گونه گون ، گل های رنگارنگ و جانوران
در آغاز
هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود
و با نبودن چگونه توانستن بود؟
و خدا بود و با او عدم بود.
و عدم گوش نداشت
حرف هایی هست برای گفتن
که اگر گوشی نبود نمی گوییم
و حرفهایی هست برای نگفتن
حرفهایی که هرگز سربه ابتذال گفتن فرود نمی آورد
حرف های خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند
و سرمایه هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد
حرفهای بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند
کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند
اینان در جستجوی مخاطب خویشند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند روح را از درون به آتش می کشند
و هر لحظه حریق های دهشتناک و سوزنده ای دردرون می افروزند.
و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت
درونش از آنها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود
در نبودن نتوانستن بود ، با نبودن نتوان بودن
و خدا تنها بود،
هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت.
خدا همچنان تنها ماند و مجهول و در ابدیت عظیم و بی پایان ملکوتش بی کس
و در آفرینش پهناورش بیگانه، می جست و نمی یافت.
آفریده هایش او را نمی توانستن دیدن
نمی توانستن فهمیدن،می پرستیدندش اما نمی شناختندش
و خدا چشم براه آشنا بود.
پیکر تراش هنرمند و بزرگی
که در میان انبوه مجسمه های گوناگونش غریب مانده است
در جمعیت چهره های سنگ و سرد تنها نفس می کشید.
کسی نمی خواست
کسی نمیدید
کسی عصیان نمی کرد
کسی عشق نمی ورزید
کسی نیازمند نبود
کسی درد نداشت.
و...و...
وخداوند برای حرف هایش بازهم مخاطبی نیافت
هیچکس او را نمی شناخت
هیچکس با او انس نمی توانست بست
انسان را آفرید و این نخستین بهار خلقت بود...!

((* دکتر علی شریعتی*))
 
شنبه 29 بهمن 1390 - 8:06:45 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://barane bahare.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 20 مهر 1394   8:05:12 PM

سلام گلی خانم واقعا کیف کردم از این پست زیباتون.خدا وکیلی همه اش رو با صدایی رسا و همراه ذوق خوندم واقعا زیبا گفته دکتر علی شریعتی.من اهل کتاب خوندم نیستم ولی فکر کنم این پست من رو دگر گون کرد و کودک درون مربوط به بخش کتاب خوندنم رو فعال کرد

ali

aliabedi

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 22 آذر 1392   7:21:08 PM

سلام.نظر حافظ در مورد خدا:زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب/این چنین با همه در ساخته ای یعنی چه.شاه خوبان و منظور گدایان شده ای/قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه/غزل 420 نظر شما در مورد این شعر چیه؟

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 14 خرداد 1392   3:11:49 PM

سلام . وبلاک قشنگی داری . انشالله موفق باشی . به امیددیدار

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 14 آبان 1391   7:25:50 PM

سلام    تو اگه آدم بودی با اون گلی بیمار روانی دوست نمیشدی

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 24 مرداد 1391   4:19:33 PM

سلام

انتخاب زیبا و جذابیه ممنونم